روشهایی برای کسب اعتماد دیگران

اعتماد و احساس امنیت

پیدا کردن فرد امین و مورد اطمینان چه در روابط نزدیک و چه در روابط دور یا رسمی کار ساده ای به نظر نمی رسد. انسانها دوست دارند دوستان قابل اعتمادی داشته باشند. دوستانی که بتوانند برای روزهای سخت زندگی رویشان حساب کنند.

اعتماد و اطمینان دو واژه ای است که به ظاهر ساده می آید اما در اصل جای تعمق بسیار دارد. وقتی به فردی اعتماد می کنید و حرف دلتان را می زنید و سپس آن را از دهان دیگری می شنوید چه احساسی به شما دست می دهد.

مطمئنا احساس خوشایندی نیست. شهروندان ما تا چه میزان به هم اطمینان دارند. در یک خانواده افراد آن خانواده تا چه حد مورد اعتماد هم هستند. اعتماد افراد خانواده به هم یکی از اراکان بهداشت روانی است. وقتی نوجوان یا جوان در خانواده خود فرد مطمئنی پیدا نمی کند تا با او روابط نزدیک و صمیمی داشته باشد ناخودآگاه از خانواده دور شده و به دامن دوستان و بیگانه ها کشیده می شود و در این میان اگر به تور افراد ناباب بخورد آسیبهای جبران ناپذیری خواهد دید. اما فردی که روابط دوستانه با افراد خانواده اش دارد و حمایت عاطفی می شود از آسیبهای اجتماعی در امان می ماند.

چه کنید تا فردی مورد اطمینان باشید و دیگران به شما اعتماد کنند.

گذشته یک فرد بهترین مدرک برای پاسخگویی به این پرسش است. همه ما در شرایط امتحان یا آزمون قرار می گیریم. همه ما به نوعی به یکدیگر امتحان پس می دهیم. آنانی معتمدند که از چنین آزمونهایی سربلند بیرون آمده باشند. شما مسلما به کسانی اعتماد می کنید که قبلا هم اعتماد کرده اید. با کسانی درددل می کنید که قبلا به نوعی فیدبک مثبت دریافت کرده اید.

از مغازه هایی خرید می کنید که به کیفیت جنس و بهای آن تا حدی اطمینان دارید. از مسیری رفت و آمد می کنید که تا حدودی امن تر از مسیرهای دیگر به نظر می رسد. برای مهمانتان از رستورانی غذا تهیه می کنید که به سلامت آن اطمینان بیشتری داشته باشید. فرزندانتان را در مدرسه ای ثبت نام می کنید که لااقل از چند نفر تعریف آن را شنیده باشید. مسلما همین فاکتورها در انتخاب افرادی که می خواهید به آنها اطمینان کنید، دخیلند. به دیگران اعتماد کنید تا آنها نیز به شما اعتماد کنند

اصولا هر خصلتی را با کمی تلقین، انتظار از فرد و دادن برخورد مناسب می توان درشخص ایجاد کرد. وقتی به کسی می گویید: «چون به تو اطمینان دارم ... » فرد ناخودآگاه از خود انتظار یک فرد مطمئن را دارد مگر آن که از لحاظ شخصیتی آدم بی وجدانی باشد. اعتماد متقابل یکی از رموز روابط صمیمی و صادقانه است. اگر در مقابل اعتماد دیگری نسبت به او بی اعتماد شوید قدر مسلم کم کم اعتماد او نیز نسبت به شما کمرنگ خواهد شد. مردم دوست دارند در مقابل کنشهای مثبت شان نسبت به دیگران واکنشهای مثبت دریافت کنند. مردم از این که مورد اعتماد کسی قرار بگیرند به خود می بالند. از اینکه شما او را به دیگری ترجیح داده اید و محرم اسرارتان نمودید احساس غرور می کنند، پس هرچه انتقال احساس صادقانه تر باشد همانقدر قویتر و ارضا کننده تر است. اصولا همه مردم از شنیدن سخنانی که بوی تناقض یا ناراستی بدهد می پرهیزند، چون این گونه سخنان احساس ناخوشایندی را بوجود می آورد و مردم خود آنقدر درگیر و گرفتار با معضلات زندگی هستند که جایی برای اضافه بار اینگونه سخنان ندارند.

رابطه اعتماد و احساس امنیت

احساس امنیت عبارت است از احساس آزادی نسبی از خطر. این احساس وضع خوشایندی را ایجاد می کند و فرد در آن دارای آرامش جسمی و روحی است. ایمنی از عواطف و احساسات زیربنایی و حیاتی برای تامین بهداشت روانی است. افراد ناامن، نامتعادلند. شخصی که دائما احساس عدم امنیت، ترس و خطر از بیرون و درون خود می کند، نمی تواند انسان سالمی باشد. او با پرخاشگری یا اضطراب واکنش نشان داده و در دنیای ذهنی خود مدام در حال دفع کردن خطرات احتمالی است. روابط توام با اعتماد، احساس امنیت را بالا می برد،‌تاثیری که احساس ناامنی بر انسان دارد ایجاد حالت تنش و برانگیختگی و عدم تعادل است. بعضی از روانشناسان معتقدند که احساس ناامنی یک احساس خالص،‌مجرد و محدود نیست.‌بلکه احساس پیچیده و مرکبی است که باید به عنوان یکی از صفات اصلی کل شخصیت انسان محسوب گردد. در این میان آبراهام مزلو روانشناس انسان گرا از اولین کسانی بودکه در این زمینه نظرات اساسی ارائه داده و چهارده نشانه برای این احساس برشمرد که عبارتند از: 1- احساس طرد شدن، مورد عشق و علاقه دیگران نبودن 2- احساس تنهایی 3- احساس اینکه دائما در معرض خطر قرارداد 4- ادارک دنیا به عنوان مکانی تاریک، خصمانه و خطرناک 5- دیدن دیگران به عنوان افرادی بد، شیطانی و خودخواه 6- احساس عدم اعتماد، حسادت و بخل 7- بدبینی 8- گرایش به ناخشنودی و نارضایتی از خود و محیط 9- احساس تنش، فشار و کشمکش درونی توام با خستگی و بی حوصلگی. ناراحتی، کابوس و بی ارادگی 10- گرایش به عیب جویی زیاد نسبت به خود 11- احساس گناه و شرمندگی 12- اختلال در پذیرش خود، نیاز به قدرت و مقام اجتماعی، جاه طلبی، پیشرفت و پرخاشگری یا بالعکس احساس خودآزاری، وابستگی به دیگران .‌احساس بیچارگی و درماندگی و تسلیم در برابر ناملایمات 13- میل دائمی و شدید برای یافتن امنیت به صورت هدفهای مکرر و متغیر و کاذب 14- خودخواهی، خودمداری و فرد گرایی و اشتغالات ذهنی شدید و مستمر.

همانند سازی و احساس ایمنی

خانواده شرایط همانند سازی سالم را برای کودک فراهم می سازد. اولین تجربه مهم عاطفی کودک در این زمینه معمولا با مادر است. ولی با گذشت زمان کودک با افراد دیگر خانواده نیز مربط می شود و روابط عاطقی و اجتماعی او گسترش می یابد. برای مدتها این محیط جو و فضای زندگی او را شامل می شود. تجاربی که در این فضای کوچک کسب می کند ساختمان اولیه شخصیت کودک را ساخته و خودپنداری و جهان بینی و نگرش او را نسبت به زندگی خود و دیگران به مقدار زیاد تعیین می کند. در خانواده های سنتی محدوده ارتباطی طفل وسیعتر و تنوع همانندسازی او بیشتر است. بنابراین اگر نتواند با پدر و مادر ارتباط برقرار کند غالبا با دیگر اعضای خانواده مرتبط می شود و بسیاری از نیازهای خود رابر آورده می کند.‌اما در شهرهای بزرگ که خانواده به صورت هسته ای است پدر و مادر بار سنگین تری را به دوش می کشند و کودکان از روابط عاطفی متنوع محرومند. این خود سبب ایجاد احساس ناایمنی در آنها می گردد.

رابطه احساس امنیت و محیط بیرون از خانواده محیط کوچه، محله، شهر و مدرسه نیز در تشدید احساس ایمنی یا نا ایمنی بسیار موثر است. ممکن است این شرایط مانند فضای خانواده تاثیرات خیلی عمیق و وسیع نداشته باشد.

زیرا کودک معمولا در معرض تاثیر آنها کمتر از تاثیرات خانواده قرار می گیرد.لیکن به هر حال پژوهشهای مختلف نشان داده که شرایط اجتماعی افراد اگر مثتب باشد خصوصیات مثبت آنها را تقویت می کند و اگر منفی باشد صفات و واکنشهای منفی آنها را برمی انگیزد. مدرسه نیز اگر فضای مناسبی نداشته باشد بر خود پنداری کودکان اثر منفی داشته و احساس حقارت و ناایمنی را در آنهاتشدید می کند. اگر کودکی به طور مداوم به علل مختلفی اعم از عدم توجه والدین یا اولیای مدرس در کوچه، محله یا مردسه مورد اذیت و آزار، تحقیر و تهدید قرار گیرد به احتمال قوی دچار احساس اضطراب و ناایمنی گشته یا درونگرا و تخیلی می شود.

گاه نیز این احساس ناایمنی را با پرخاشگری جبران می کند. در اثر پرورش در این گونه محیط ها بسیاری از کودکان بزهکار، دزد، قاتل،‌ منحرف، بیمار روانی یا معتاد می شوند. زیرا لطمات شدیدی که به شخصیت آنها وارد آمده آنها را حقیر و ناایمن کرده، در نتیجه با ناسازگاری با دنیای ناامن و نامهربان مقابله می کنند.